Friday, July 30, 2010

اول ِ دفتر به نام ایزد ِ دانا

به قالب ِ پلاستیکی یخ زل زده بودی که من خانه به خانه اش را از آب پر می کردم
هر خانه ی این یخ که سرمایش را از چشم های تو وام گرفته
هزار دریا را کفایت است